It is a strange sort of pain "to die of yearning for something you'll never experience"

Thursday, November 11, 2004


کسالت در بندهای انگشتانم موج می زند
و انگار که هیچوقت بیرون نخواهد رفت
به خواب می روم
خواب حرفهایی را می بینم که روز بعد خواهم شنید
خواب می بینم همه موش شده ایم
از سوراخی به سوراخ دیگر
خواب می بینم که خواب می بینم
اتاقی پر از آیینه
من در من ضرب شده ام
من دیگر من نیستم
توده ای هستم از تصاویر


Wednesday, November 10, 2004


دخترک چشمانی دارد؛سیاه
سیاه
سیاه
دخترک چشمانی دارد
زیبا
پرخنده
خیس
دخترک ، شور زندگی است
و من
تماشایش می کنم

شکر

Monday, November 01, 2004


دروغ گفته ام
به سادگی بالا بردن خطهای نمای یک پنجره زشت در3D Max
به آرامی هم زدن استکان کسل چای
و به حماقت ِ گفتن ِ "دروغ گقته ام".

Hypersmash.com