It is a strange sort of pain "to die of yearning for something you'll never experience"
Thursday, October 30, 2003
دیشب خواب دیدم موهام بلند شده و اینکه یه مردی که در حال عشق بازی بود منفجر شد.
و تیکه هاش روی دیوار افتاد مثل عکس لیوان آقای علیرضا. و بعدش هم زنه منفجر شد. و ذره هاش که پاشید به دیوار درست بین ذره های مرده قرار گرفت. مرتب و منظم.
خیلی خوشحالم امروز.
Monday, October 27, 2003
Sunday, October 26, 2003
Wednesday, October 22, 2003
Saturday, October 18, 2003
Wednesday, October 15, 2003
مردک سر حالی که چاق بود و کم مو بویت را بر پوست دستم پخش کرد.در خیابانهایی که به خانه تو می رسند راه می رفتم امروز و بو می کردم دستم را.چه غریب که هیچوقت آنجا ندیدمت.
چه خوب می شد اگر یکروز آنجا می دیدمت..اتفاقی... قدمهایت بلند و بی اعتنا..دست در جیب.چه عجیب که یک نوا را زمزمه می کردیم... چه عجیب که دیر فهمیدیم نواهامان یکی بوده اند...چه هولناک بودیم...چه کم حرف...
کاش می دیدمت یکروز... اتفاقی...
شاید می ایستادیم و از کثیفی هوا می گفتیم. از مستی، از موسیقی.شاید هم بدون توقف سری برای هم تکان می دادیم و خیره می شدیم در چراغهای مبتذل اغذیه فروشیهای خستهء پیش رویمان.می دانی،کسلم می کند.
به خانه که رسیدم خودم را شستم... از ملال همیشگی آن خیابان که همه سرگیجه های مرا در خودش دارد...از تماس شتابزده ای که مرا می ترساند...از همه چیزهایی که به یاد می آوردم...
اینجا نشسته ام...بویت همچنان باقیست روی پوست غمگین من.
من خسته ام و موهایم جایی روی سرم پیچ خورده است.نمیبینمشان.
کاش می دیدمت یکروز... اتفاقی...قدمهایت بلند و بی اعتنا...
Tuesday, October 14, 2003
Friday, October 10, 2003
Wednesday, October 08, 2003
نگاهتان می لغزد بر حلقه غمگین کمرم
بر پوست آفتاب زده و پر از خط دستانم
بر گیسوان بر هم ریخته ام
مرا نمی شناسید
لباسهایم برایتان غریبه است
همینطور خنده های پر صدایم
مرا نمی شناسید و این قلقلک می دهد تنتان را
جابجا می شوید، نا آرام و شتابزده
با قدمهای پر غرور و کودکانه تان
پلکتان می پرد
این همه را میبینم
همچنان دلپذیرید
میلی ناگهانی مرا فرا می گیرد
میل در آغوش کشیدنتان
چون تمامی کودکانی که نزاده ام
Tuesday, October 07, 2003
Thursday, October 02, 2003
shit I still love you, still see you in bed.
But I'm playing with myself, what do you care,
when I'm not there.
All the things you've got,
she'll never need,
all the things you've got.
I've bled and I bleed to please you.
Been thinking about you.
(Radiohead)
Archive
- March 2012 (1)
- February 2012 (1)
- January 2012 (1)
- November 2011 (1)
- October 2011 (1)
- February 2011 (1)
- January 2011 (1)
- September 2010 (1)
- August 2010 (3)
- March 2010 (1)
- July 2009 (2)
- June 2009 (1)
- May 2009 (3)
- December 2008 (1)
- October 2008 (1)
- March 2008 (3)
- January 2008 (1)
- December 2007 (1)
- November 2007 (1)
- October 2007 (3)
- September 2007 (1)
- August 2007 (1)
- July 2007 (1)
- June 2007 (2)
- April 2007 (2)
- March 2007 (1)
- February 2007 (2)
- January 2007 (2)
- December 2006 (1)
- November 2006 (5)
- October 2006 (2)
- September 2006 (2)
- August 2006 (1)
- July 2006 (1)
- May 2006 (4)
- April 2006 (1)
- March 2006 (3)
- February 2006 (2)
- January 2006 (6)
- December 2005 (2)
- November 2005 (3)
- October 2005 (5)
- September 2005 (1)
- August 2005 (1)
- July 2005 (3)
- June 2005 (1)
- May 2005 (6)
- April 2005 (2)
- March 2005 (9)
- February 2005 (3)
- January 2005 (1)
- December 2004 (4)
- November 2004 (3)
- October 2004 (5)
- September 2004 (4)
- August 2004 (13)
- July 2004 (11)
- June 2004 (5)
- May 2004 (4)
- April 2004 (6)
- March 2004 (5)
- February 2004 (5)
- January 2004 (5)
- December 2003 (7)
- November 2003 (9)
- October 2003 (15)
- September 2003 (15)
- August 2003 (19)
- July 2003 (7)
- June 2003 (1)
- May 2003 (8)
- April 2003 (17)
- March 2003 (16)
- February 2003 (15)
- January 2003 (18)
- December 2002 (26)
- November 2002 (14)