It is a strange sort of pain "to die of yearning for something you'll never experience"

Wednesday, December 26, 2007





سرد است اینجا
بوی تنهایی پستوی خانه قدیمیمان را می دهد گاهی
گیسوانم را نمی بینم
لبهایم ترک خورده و سیاه
چشمانم سبزتر
دستانم خالی

چیزی زیر پوستم می دود
حجم سنگینی که مرا نگاه داشته
دلم می خواهد بدوم
دلم می خواهد رگهایم را پر کنم از شکر
و بدوم
زیر آفتابی که اینجا نیست

همه چیز تکرار می شود
از نو.

Hypersmash.com