It is a strange sort of pain "to die of yearning for something you'll never experience"

Wednesday, October 26, 2005



چهار زانو نشسته ام روی مبل
آواز می خوانم
او اما،
هر از گاهی خِر خِر می کند
آواز می خوانم
و دلمه های خون را از زیر ناخنهایم پاک می کنم


خوشم


Monday, October 24, 2005



..

from "post secret"

Tuesday, October 18, 2005



the grass was greener...

Wednesday, October 05, 2005



Who will wear the hat?

Monday, October 03, 2005



یا فکر کن که من نمی ترسم
نه از 3 تا تلفن بیشتر
نه از 3 تا قهوه بیشتر
نه از 3 تا کوفت دیگه
اصلا ً اینا هم نه
تو فکر کن من صمیمیت حالیمه...گفتم فقط فکر کن..
چشاتو ببند
و خودتو ببین که داری توی یه تونل دراز می دویی
همینطور یه ریز می دویی و نمی رسی.
آهان...خوبه...
ترسناک شد، نه؟
می خوای بزنی به چاک، نه؟
حالا می دونی یکشنبه هاو دوشنبه هاو سه شنبه هاو
چهارشنبه هاو پنج شنبه هاو و جمعه هام چه جورین!
دِ حالا بنال بینم...هنوزم می خوای جای من باشی؟





ۀ
داری میری درم ببند.

Hypersmash.com