It is a strange sort of pain "to die of yearning for something you'll never experience"

Monday, August 30, 2004


به زودی 22 ساله می شوم
دفعه آخری که 8 ساله بودم را به یاد نمی آورم
کاش امسال آفتابی باشد روز تولدم



وقتی با دندانهای کوچکم
لقمه نان و پنیر را می جوم
به تنها چیزی که فکر می کنم
کوچکی میز آشپزخانه است.


Sunday, August 22, 2004

Twist!

The taxi driver looked like Bill Sikes to me
Turning around to give me my change
He murmured: Nancy

Saturday, August 21, 2004


وسوسه

نوک تیز مدادهای سیاه
کاغذهای سفید
چشمانم که آرام نمی گیرند
و انگشتانم که بیخودی می پرند


Thursday, August 19, 2004


مردانی که با تو به رختخواب می روند
در اندیشه زنی چشمانشان را می بندند
که هنوز متولد نشده
آرام باش
و ببخششان
می دانی که چگونه است.


Saturday, August 14, 2004


زندگی پیغام نامفهوم مردی است
از سرزمینی دور که ما نمی شناسیمش
برای مرد دیگری در همین حوالی که او را نیز نمی شناسیم
چه کسی به آنان خواهد گفت که اشتباه کوچکی آنها را به خانه ما آورده ؟


Déjà vu

And it may sound like a déjà vu
Saying "this" or "who"
Saying that I would do
Anything
To come out of this depressing
Moment
That I'm breathing in
And out
Shout
Shout
Shout
Out loud

Am I being hypersensitive?
Am I being so-called elusive?
Provocative
I know
Damn provocative

Innocence is an illusion
Due to confusion
You may even say profusion
But
It may sound like a déjà vu
And we all know things like "this" or "who"
Don't we?





Thursday, August 12, 2004



برای"س"

وقتی که باران می آمد تو کجا بودی؟
چه کسی گیسوانت را خشک و دستانت را گرم کرد
می دانم دیوانه ام
می دانم که نمی دانی
که شاید هیچگاه ندانی
کلاریسا باز گشته
می بینمش که با نگاهی مهربان تو را می نگرد
مواظبت هستیم دخترک
فقط بگو
وقتی که باران می آمد تو کجا بودی؟
گیسوانت را چه کردی؟


Wednesday, August 11, 2004


از خواب بیدار می شوم
اما از تختم بیرون نمی روم
سقف تما شا می کنم تا ساعت 8 برسد.

چایی شیرین می نوشم و لک های میز آشپزخانه را می شمرم.
امروز چهارشنبه است.
چهار شنبه ها آبی اند.
آبی خوب است.
دارا هم این را می داند. انارها مال اوست.

زن درون تاکسی خیاری را گاز می زد.
آرام می جوید که ما نفهمیم.
ما نفهمیدیم.
می دانی که چگونه است.

کتابی آبی می خرم.
سرخوشم.
آواز می خوانم و ته دلم به ترمزهای مردان می خندم.
ته دلم.




your scrap contains 18 characters

و من 8 دوست دارم.


Saturday, August 07, 2004


وقتی همه عددا فردن
وقتی همه بند کفشا پاره میشن
وقتی هیچ پلاکی نیست که آدم بشمردش
وقتی همه تلفنا مشغولن

این وقتاست که نفسمو حبس می کنم
برای 8 ثانیه
بعدش خوبم دیگه
همه چیو خشک می کنم و یه چایی شیرین می خورم


Monday, August 02, 2004

.
.
All the drugs in this world won't save you from yourself.
.
That Merilyn guy, he's fucking right!


feel stoned?

...
Height is the one for me
It gives me all I need
And helps me co-exist with the chill
...
Space Dementia
Hypersmash.com