It is a strange sort of pain "to die of yearning for something you'll never experience"

Saturday, July 31, 2004



دخترک باریک و افسرده است.
می گذارم برایم توضیح دهد.این شغل اوست.
انگشتانش روی صورتم می لغزند.
نفسم را حبس می کنم.
چشمانش تر می شوند.
غمگنانه زیباست.
بی حوصله است. می خندانمش.
چشمانش تر می شوند.
دیگر هیچ نمی گویم.
می گذارم برایم توضیح دهد. این شغل اوست.


Wednesday, July 28, 2004

.......I'm in the front row the front row with popcorn.....

 

Tuesday, July 27, 2004


روی شانه های کوچکم
خیسی گیسوانم
صمیمانه است....


Saturday, July 24, 2004

 

I'll teach you all this in eight easy steps .

Wednesday, July 21, 2004


 

زنک مهربان است.
تماس دستانش با پوستم دردناک و سرد است.
نفسم را حبس می کنم.
برایم از جوانیش می گوید، از پوست صاف شکمش.
دستانش زبر است،شکمم درد می گیرد.
مرا به درد می آورد و سپس می بوسدم.
چشمانم اشک دارند، نفس عمیقی می کشم.
از روی تخت بلند می شوم.
چه خوب که نیست.
صابونها بوی لیمو می دهند.
و
دنیا پر از آناناس هاییست که دهانم را زخم می کنند. 
  
  
 



Tuesday, July 20, 2004

Finally Alanis's!


 ردیف آناناسای الهی رو می بینم
اینا همش یه شوخیه بزرگه
ما هم می خندیم
 


 
 

Monday, July 19, 2004



فرم پيش فروش capp.mag رو اينجا ببينين.



Saturday, July 17, 2004


کودکم مرا ترک می گوید
آرام
و
بدون کلام


رویاهایم انباشته از تصویر اوست
و کابوسهایم
بدون کلام


من صدای هیچ یک را نشنیدم





Monday, July 12, 2004



رنجهای زنی دیگر را می گریم
خاطراتش را رنج می برم
اشکهایش را خاطره می کنم



Friday, July 02, 2004




توی کمدم هر لباسی و می زنم کنار یاد خودم میارم که: نباید فکر کنم.
آخرشم یه بلوزی که توی کمد نیست و می پوشم.
موهامو می بندم
زیر چشام یه کم سیاه شده
کرم می زنم
میام از اتاقم بیرون
و
لبخندمو محکم نگه می دارم.


Hypersmash.com