It is a strange sort of pain "to die of yearning for something you'll never experience"

Monday, December 29, 2003




مردک رقت انگیزیست.
می گوید وقتی اخم می کنی زیباتر می شوی
حرفش تمام نشده، با لبخندی باسمه ای تمام دندانهای کوچکم را نشانش می دهم.
چشمهایش گشاد می شوند،خنده هیستریکی می کند و دیگر صدایش را نمی شنوم.
به پس ِ سرش نگاه می کنم
تنهاییش،
کلمات محدودش،
زندگی ناآشنایش،
نام غریبش،
مادرش که در دور زندگی می کند
اینها همه
اشکم را در می آورند.

آسوده بخواب ای "پیامبر".
شاید جاودانگی از آن تو نبوده است.


No comments:

Hypersmash.com