It is a strange sort of pain "to die of yearning for something you'll never experience"

Saturday, December 06, 2003

This thing was first in English, some one asked me to translate it....i guess it somehow sucks to do a translation!




آیاهنوز مرا زیبا می پنداری،
اکنون که همه چراغها روشنند؟
آیا مرا دخترک پیشین می پنداری،
اکنون که همه چراغها روشنند؟
می خواهی بدانی که به چه فکر می کنم.
کلمات…
کلمات…
دندانها…
"دوستت دارم"؟
پوه! چه اهمیتی دارد؟
خودت را برای تسکین دادنم به زحمت مینداز.
کنج دیوارهای تنهای سبز مرا پیش از این تسکین داده اند.
اکنون که همه چراغها روشنند دیگر دخترک پیشین نیستم
زن شده ام.

No comments:

Hypersmash.com