It is a strange sort of pain "to die of yearning for something you'll never experience"

Sunday, January 25, 2004



شادی، صابونی لیمویی ست که از فکر بوئیدنش پوستم گرمیگیرد.
شادی،بندهای صبورو زیبای انگشتان توست.
شادی،ابروهای خمیده مادرم است.
شادی،چشمان عمیق برادرم است که به کودکش، من ، می نگرد.
شادی، خنده چشمان سیاه لیلاست در یک عصر شنبه.
شادی،لمس لکه های قرمزیست که در صدای پسرکم می شنوم.
شادی،آسپرین های مداوم مردی است که گویا نسبتی با من دارد.
شادی،خواندن پیغامی است که می گوید: " چطوری اَ ن ؟".
شادی،شنیدن صدای نرم ِ گندمگون ترین زن دنیاست.
شادی... شادی... شادی...
سپاس می گویم تو را
ای یگانه ترین،
ای زیباترین،
ای "من".


No comments:

Hypersmash.com