It is a strange sort of pain "to die of yearning for something you'll never experience"

Thursday, August 12, 2010



شعر در من می جوشد
ناگهان و سهمگین
در بعد از ظهر یک پنج شنبه که خورشید می بارد در بیرون پنجره


و من به صدای تو
دلتنگ روزهایی می شوم
که برگهایی بودیم روی شاخه یک درخت

باد ما را به زمین کشاند
و بزغاله ای به دندانمان کشید
و جه خوشبخت بودیم

1 comment:

گلاره said...

خیلی زیبا بود
نصویر داشت و من دوستش داشتم
مرسی

Hypersmash.com